يكى از پايهها و پارامترهاى سازندهى امنيت ملى، «وحدت و همدلى» حاكم بر مردم است اگر افراد يك جامعه و يا يك مملكت در مسائل مهم و اساسى مملكت با هم همدل و هم جهت باشند، و در اختلافات جزئى و سليقهاى نسبت به سليقه و نظر خود پافشارى نكنند، خود اين وحدت و همدلى باعث استقرار و دوام امنيّت ملى مىگردد.
با نگاهى به سخنان امير مؤمنان على بن ابىطالب عليهالسلام مىتوان امنيّت ملى را بر چند پايه مستقر يافت.
يكى از پايهها و پارامترهاى سازندهى امنيت ملى، «وحدت و همدلى» حاكم بر مردم است اگر افراد يك جامعه و يا يك مملكت در مسائل مهم و اساسى مملكت با هم همدل و هم جهت باشند، و در اختلافات جزئى و سليقهاى نسبت به سليقه و نظر خود پافشارى نكنند، خود اين وحدت و همدلى باعث استقرار و دوام امنيّت ملى مىگردد.
امير مؤمنان على عليهالسلام آن گاه كه با فتنهى خوارج روبرو شد، فرمود:
«والزموا السوادَ الاعظم فانّ يداللّه مع الجماعة واياكم الفرقه، فانّ الشاذّ من النّاس للشيطان كما انّ الشاذ من الغنم للذئب، و همواره همراه بزرگترين جمعيتها باشيد كه دست خدا با اين جمعيت است.» از پراكندگى بپرهيزيد كه انسانِ تنها و پراكنده بهرهى شيطان است، همچنان كه گوسفند تكرو طعمهى گرگ مىشود.»(1)
ايمان محكم و همراه با تقواى الهى در امنيت ملى نقش بهسزايى دارد، چون كه مسلمان موحد، اولين شعار دينىاش، كلمهاى «لا اله الاّ اللّه» است.
مسلمان با اين اشعار بيان مىدارد كه سر تسليم به هيچ فردى فرود نمىآورد، جز براى خداوند واحد عزّوجلّ، تسليم هيچ قدرتى نمىشود جز قدرت خداوند و از هيچ چيزى نمىترسد، جز از خداوند سبحان، امام على عليهالسلام فرمود:«من خاف اللّه امنه اللّه من كل شىء، هركه از خدا بترسد، خدا او را ايمن مىگرداند از همه چيز.»(2)
بنابراين مؤمن با اين پشتوانهى اعتقادى و ايدئولوژيك، نسبت به انسانها و قدرتهاى ظاهرى ترس در دل ندارد؛ خود اين مايهى امنيت و آرامش است.
حال اگر اين ايمان به خداوندى فراگير شود و اكثريت قاطع مردم يك كشور از اين ايمان بهرهمند شوند، طبيعى است كه يكى از بارقههاى آن، امنيت ملى است.
جهاد و آمادگى دفاعى يكى از پايههاى ايدئولوژى اسلام است. و اين يكى از رمزهاى پيروزى چشمگير مسلمانان به ويژه در صدر اسلام و سدههاى نخستين است.
اين جهاد و آمادگى دفاعى همگانى بود كه باعث شد، مسلمانان در زمان پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم از غربت رهايى يابند و سرانجام تمامى جزيرةالعرب را زير چتر اسلام قرار دهند.
امام على عليهالسلام در دورهى پيامبر بزرگ صلىاللهعليهوآلهوسلم از قهرمانان دفاعى مسلمانان بلكه سرآمد همهى قهرمانان دفاعى و مبارز بود؛ او نبردهاى سرنوشتسازى همانند جنگهاى «بدر»، «احد»، «احزاب»، و «خيبر» را با موفّقيت به پيش برد. و در دورههاى زمامدارى خويش نيز با رشادت و شجاعت تمام نيروها را بسيج كرد و با «ناكثان»، «قاسطان» و «مارقان» جنگيد. آن حضرت در اين دوره، بيشترين سخنان آتشين دربارهى تشويق و ترغيب مسلمانان به جهاد و آمادگى دفاعى همگانى را بيان داشت.
حضرت در اين ترغيبها، جهاد را از اركان استقرار امنيت ملى خواند و محروميت از آن را مايهى سيهروزى و ناامنى معرفى نمود.
به عنوان نمونه، آنگاه كه به حضرت خبر دادند كه عمال معاويه با ستمگرى كمنظير به شهر «انبار» يورش بردند، و مسلمانان در اين شهر به دفاع از خود به پانخاستند، حضرت در سخنانى به نقش آمادگى دفاعى و جهاد همگانى مسلمانان مىپردازد و مىگويد:
«مردمى كه از جهاد روى برگردانند، خداوند لباس ذلّت بر تن آنان مىپوشاند و بلا به آنان هجوم مىآورد، حقير و ذليل مىشوند، عقل و فهمشان تباه مىگردد و به خاطر تضييع جهاد حقّ آنان پايمال مىشود، و نشانههاى ذلّت در آنان آشكار مىگردد، و از عدالت محروم مىشوند.
آگاه باشيد، من شب و روز، پنهان و آشكارا شما را به مبارزهى با اين جمعيت (معاويه و پيروانش) دعوت كردهام و گفتهام پيش از آن كه با شما بجنگند، با آنان نبرد كنيد.
به خدا سوگند هر ملتى كه در درون خانهاش مورد هجوم دشمن قرار گيرد حتما ذليل خواهد شد ولى شما سستى به خرج داديد و دست از يارى برداشتيد، تا آن جا كه دشمن پى در پى به شما حمله كرد و سرزمين شما را تصاحب نمود.»(3)
دو مسؤوليت بزرگ همگانى، «امر به معروف» و «نهى از منكر» از پايههاى امنيت ملى به شمار مىآيند. اگر مردم به اين دو وظيفه پايبند باشند و عمل كنند، جامعه روح آرامش و امنيت را به خود مىبيند؛ از جمله سفارشهاى امام على عليهالسلام به فرزندانش تذكر آنان به امر به معروف و نهى از منكر است.
حضرت خطاب به آنان فرمود:
«لاتتركوا الأمر بالمعروف والنهى عن المنكر فيولى عليكم شراركم، امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد چون كه ترك اين دو وظيفه موجب مىشود كه اشرار بر شما مسلط شوند. [و باعث ناامنى گردد.]»(4)
توانمندى حكومت و اقتدار آن بزرگترين مايهى امنيت ملى است.
حضرت على عليهالسلام در پاسخ به شعار انحرافى خوارج ضمن بيان نقش حاكم و زمامدار، فرمود كه توسّط حكومت امنيت در راههاى كشور استقرار مىيابد.
«مردم به زمامدارى نيازمندند، نيكوكار باشد يا بدكار، تا مؤمنان در سايهى حكومت او به كار خويش بپردازند و كافران هم بهرهمند شوند و مردم در زير چتر حمايتى حكومت زندگى كنند، به وسيلهى زمامدار اموال بيتالمال جمعآورى گردد، و به كمك او با دشمنان مبارزه شود، جادهها امن و امان و حقّ ضعيفان از توانمندان گرفته شود. نيكوكاران در رفاه و از دست بدكاران مردم در امن و امان باشند.»(5)
در جامعهاى كه همانند جامعه امروزهى ايران در امور سياسى دگرانديشى برقرار است و از گروههاى سياسى متعددى برخوردار است اگر هر يك از اين گروهها با ديگران مماشات داشته باشند و از ديدگاههاى خويش پافشارىها را بزدايند، و تا حدودى با رقيب سياسى خويش كنار بيايند، خود اين كار يكى از پارامترهاى مهم در برقرارى امنيّت ملى به شمار مىآيد.
اين حقيقت را امام على بن ابى طالب عليهالسلام هم در سيره و عمل از خود بروز داده و هم در سخنان خويش، بعد از رحلت رسول گرامى اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم با وجودى كه حكومت و زمامدارى مسلمانان حق مسلم آن حضرت بود، آنگاه كه احساس كرد، با پافشارى در اين حقّ مسلم امنيّت ملى تهديد مىشود و دشمنان وسوسه مىشوند از اصرار و پافشارى حقّ خويش خوددارى نمود و در برابر پيشنهاد ابوسفيان و عباس مبنى بر بيعت با آن حضرت پاسخ منفى مىدهد و چنين مىفرمايد:
«اى مردم، امواج كوه پيكر فتنهها را با كشتىهاى نجات درهم بشكنيد. از راه اختلاف و پراكندگى كنار آييد. تاج تفاخر و برترى جويى را از سر بنهيد.
دو كس راه صحيح را پيمودند، آن كس كه با داشتن يار و ياور نيروى كافى به پا خاست و پيروز شد؛ و آن كس كه با نداشتن نيروى كافى كنارهگيرى كرد و مردم را راحت ساخت.
زمامدارى بر مردم همانند آبى متعفّن و يا همانند لقمهاى گلوگير است. آنان كه ميوه را پيش از رسيدنش چينند، همانند كسى مانند كه بذر را در كوير و شورهزار پاشد.»(6)
اقتدار و موفّقيت نظام و حكومت به اين است كه كارگزاران نظام مردم را راضى نگهدارند و از خود نرنجانند.
در صورت رنجش مردم بين مردم و كارگزاران حكومتى، جدايى برقرار مىشود و اين خود امنيت مردم را متزلزل مىكند.
كارگزاران بايد همانند مردم به قوانين و مقررات احترام بگذارند و به آن پاىبند باشند.
امام على عليهالسلام براى فرماندار آذربايجان، «اشعث بن قيس» مىنويسد:
«فرماندارى براى تو وسيلهى آب و نان نيست. بلكه امانتى است، در گردنت.
تو نيز بايد مطيع مقام بالاتر باشى. دربارهى مردم حق ندارى استبداد به خرج دهى و...»(7)
امام على عليهالسلام در عهدنامهى مالك اشتر دربارهى نيروهاى نظامى مىنويسد:
«امّا سپاهيان و نيروهاى نظامى با اذن پروردگار حافظ و پناهگاه مردمند، آنان زينت زمامداران، عزّت و شوكت دين و تأمين كنندگان امنيّت هستند قوام و اصلاح امور مردم جز توسط اينها ممكن نيست.»(8)
امام على عليهالسلام در دنبالهى اين سخن مىنويسد: قوام و اصلاح امور رعيت كه يكى از ابعاد آن برقرارى امنيت است به چهار چيز وابسته است.
موانع تحقق امنيّت ملى از منظر امامعلى عليهالسلام :
در بحث مربوط به پايههاى امنيت ملى از منظر امام على عليهالسلام ، به صورت ضمنى به برخى از موانع تحقق امنيّت ملى در منظر امام على عليهالسلام اشاره شد.
چرا كه تمامى پايهها و عوامل استقرار امنيت ملى، در صورت فقدان هر يك از آنها و يا تحقق عنصرى متضاد با آنها، هر يك از آن امور، به موانع تبديل مىشوند.
ليكن در اين فراز افزون بر آن، در چند مانع عمدهى تحقّق امنيت ملى از منظر امام على عليهالسلام سخن را پى مىگيريم.
در حكومت چند سالهى امير مؤمنان على عليهالسلام در مورد استقرار امنيّت ملى، فراز و نشيبهايى وجود داشت كه همهى آنها براى ما درس زندگى، درس ديندارى و درس حكومتدارى است.
در آن ايّامى كه مردم زير پرچم، به نداى آن حضرت مبنى بر گرم نگهداشتن جبههى نبرد با «ناكثين»، «قاسطين» و «مارقين» لبيك مىگفتند و فعالانه در اين حركت دفاعى ملى شركت مىكردند، امنيت ملى برقرار مىبود؛ ولى در هنگامى كه مردم به جاى لبيك گفتن، به سستى و تنبلى و بهانه تراشى رو مىآوردند، امنيت ملى آنان به خطر مىافتاد و متزلزل مىشد و دشمنان از اين فرصت سوءاستفاده مىكردند.
حضرت على عليهالسلام اين حقيقت تلخ را چنين بيان مىدارد:«نفرين بر شما، از بس شما را سرزنش كردم خسته شدم. آيا به جاى زندگى آخرت به زندگى دنيا راضى شدهايد؟!
به جاى عزّت و سربلندى، بدبختى و ذلّت را بر گزيدهايد؟!
هرگاه شما را به جهاد با دشمن فراخواندم، چشمهايتان از ترس در جام ديده دور مىزند، گويا ترس از مرگ عقلتان را ربوده است و همانند افراد مستى كه قادر به پاسخ نيستند، از خود بىخود و سرگردان شدهايد و گويا عقلهاى خود را از دست دادهايد و نمىفهميد.
من هرگز و هيچ گاه به شما اعتماد ندارم.
بر شما اعتماد نيست كه در دفع دشمن به شما تكيه شود... به خدا سوگند شما وسيلهى بدى براى افروختن آتش جنگ بر ضدّ دشمنن هستيد.
براى شما نقشهها مىكشند، امّا شما مرد كشيدن نقشهاى بر ضدّ آنان نيستيد. دشمن به شما حمله مىكند و شهرهاى شما را از دستتان خارج مىكند و شما به خشم نمىآييد. چشم دشمن براى حمله به شما خواب ندارد، ولى شما در غفلت و بىخبرى به سر مىبريد. شكست از آنِ آنانى است كه دست از يارى يكديگر بر مىدارند.»(9)
حرمتشكنى و گستاخى مردم نسبت به رهبر و فرمانده، يكى ديگر از موانع تحقّق امنيت ملى است.
در پايان جنگ صفين و جريان حكميّت عدهاى كه بعدها به خوارج نام يافتند، نسبت به رهبر و امام المسلمين گستاخ شدند، حرمتشكنى كردند، خودشان را بر امام على عليهالسلام مقدم داشتند، اين امر زمينهساز هجوم ناامنى براى كوفيان شد.
اين گستاخى امنيت ملى مردم عراق را براى مدت زمان طولانى به خطر انداخت.
امام على عليهالسلام در يكى از سخنرانىها اين حقيقت را بيان مىدارد كه مخالفت با رهبر و حرمتشكنى سبب مىشود كه سرانجام با هجوم دشمن، امنيت ملى به مخاطره افتد و دشمن تفوّق يابد و مايهى بدبختى و سيهروزى مردم شود. فرمود:
«به من خبر رسيده است كه «بُسر» از عمال معاويه، بر «يمن» مسلّط شده است، به خدا سوگند، من از قبل مىدانستم و مىدانم كه اينها به زودى بر شما مسلّط خواهند شد، چون كه آنان در يارى از باطلشان متحدند و شما در راه حقّ متفرقيد.
شما پيشواى خويش را كه در مسير حق به پا خاسته است اطاعت نمىكنيد ولى آنان پيشواى خويش را كه در مسير باطل است، اطاعت مىكنند.
آنان نسبت به رهبر خود اداى امانت مىكنند ولى شما راه خيانت را در پيش گرفتيد.
و آنان در شهرهاى خود به اصلاح مشغولند ولى شما به فساد رو آورديد.»(10)
و نيز فرمود:
«هر گاه در ايّام تابستان فرمان جهاد و مبارزه و حركت به سوى دشمن را صادر كردم، شما عذر و بهانه آورديد و گفتيد: اندكى به ما مهلت ده تا سوز گرما فرو نشيند و اگر در سرماى زمستان اين دستور را به شما دادم، گفتيد: اكنون هوا خيلى سرد است، بگذار سوز سرما آرام گيرد. همهى اين بهانهها براى فرار از گرما و سرما بود.
شما كه از سرماى و گرما وحشت داريد و فرار مىكنيد، به خدا سوگند از شمشير دشمن بيشتر فرار مىكنيد...»(11)
شكى نيست كه ايمان يكى از پارامترهاى بسيار قوى در توان و انسجام مبارزان به شمار مىآيد حال اگر اين ايمان كمرنگ شود و يا تعهد دينى مبارزان ضعيف شود، طبيعى است كه ملّت براى برقرارى امنيّت خويش، توانش را از دست مىدهد.
اگر ايمان به خدا سست و يا نابود شود، در اين صورت فرد به جاى اينكه از خدا پروا داشته باشد، از ديگران ترس و وحشت دارد و اين حالت خودش نوعى ناامنى است. و يا اينكه اين تهديد امنيّت ملّى را به دنبال خود مىآورد. امام على عليهالسلام فرمود:
«من خاف النّاس اخافه اللّه سبحانه من كل شىء، هركه بترسد از مردم خداوند سبحان بترساند او را از هرچيز.»(12)
اگر فردى، جمعيتى و كشورى در پى تهاجم نظامى و زدودن امنيت ديگران باشد، بازتاب اين كار اين است كه امنيت خويش را از دست مىدهد.
امام على عليهالسلام فرمود: يكى از عوامل ناامنى جنگافروزى است.
فرمود: «من حارب الناس حرب»، هر كه جنگ كند با مردم، ربوده شود اموال او.»(13)
هم جدال و دشمنى و جنگ با مردم باعث ناامنى مىشود. و هم بىتوجّهى و غفلت از دشمن زمينهساز ناامنى است.
امام على عليهالسلام فرمود: «من امن السلب سلب»، هر كه ايمن نشيند از ربوده شدن اموال، ربوده شود اموال او.»(14)
امام على عليهالسلام در تفسير و تحليلى كه از آيندهى جامعهى عراق و كوفه نمود، يكى از عوامل ناامنى كه در آينده گريبانگير اين شهر مىشود را اختلافات داخلى بيان نمود.
حضرت بعد از آگاه شدن به حملهى وحشيانهى «بسربن ارطاة» به مناطق تحت كنترل آن حضرت، فرمود:
به جهت اختلاف و تفرقهى شما من شكست شما و تهديد امنيت ملى شما را مىبينم.(15)
و نيز حضرت فرمود: «الخلاف مثار الحروب؛ ناسازگارى مايهى برانگيختن جنگها است.»(16)
حضرت در اين آيندهنگرى و تحليل از وضعيت حال و آيندهى جامعهى عراق يكى از عوامل تحقّق ناامنى را فساد كارگزاران اعلان مىكند. و مىفرمايد:
چون كه شما در شهرهايتان در پى فساد هستيد ولى سپاهيان دشمن در پى صلاح. شما در آيندهاى نزديك شكست مىخوريد و امنيت ملّى خويش را از دست مىدهيم.(17)
رواج هر نوع قانونشكنى، پردهدرى، بىحرمتى و هتكحرمت ديگران، خود عامل و زمينهساز ناامنى است.
امام على عليهالسلام به رعايت هر نوع حقوق مردم سفارش مىنمود. حتّى حضرت اجازه نمىداد به غير مسلمان ظلم و ستم روا داشته شود.
حتّى امورى كه در فرهنگ اسلامى ماليت ندارد (مانند شراب، خوك) ولى در فرهنگ اقليتهاى مذهبى از ماليت و ارزشى برخوردار است، مسلمانان اجازهاى تجاوز و تعدّى به آن امور را هم ندارند. چنانكه نوشتهاند: در دوران حكومت امام على عليهالسلام شخص مسلمانى خوك يك ذمى نصرانى را كشته بود، حضرت به نفع ذمى نصرانى و به ضرر مسلمان حكم كرد كه بايد به خاطر اين كار بهاى آن را به نصرانى بپردازد.(18)
1 ـ همان، خطبهى 127.
2 ـ غررالحكم، آمدى، ج 5، ص 421، چاپ دانشگاه تهران.
3 ـ نهجالبلاغه، همان، خ 27.
4 ـ همان، نامهى 47.
5 ـ همان، خ 40.
6 ـ همان، خ 5.
7 ـ همان، نامهى 5.
8 ـ همان، نامهى 53، ص 432.
9 ـ همان، خ 34.
10 ـ همان، خ 25.
11 ـ همان، خ 27.
12 ـ غررالحكم، همان، ج 5، ص 421.
13 ـ همان.
14 ـ همان.
15 ـ ر.ك: نهجالبلاغه، خطبهى 25.
16 ـ غررالحكم، همان، ج 1، ص 185.
1 ـ ر.ك: نهجالبلاغه، خ 25.
18 ـ من لايحضره الفقيه.